کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

كيارش و جوجه ها

هفته قبل همراه كيارش رفتيم بيرون وبه در خواست كيارش 2 تا جوجه رنگي براش خريدم كه كاش نمي خريدم .فرداي اون روز ما بايد مي رفتيم كرج خونه دايي كيارش كه براش بريم خواستگاري برا همين روز پنج شنبه صبح حركت كرديم و جوجه ها رو با آب و غذا گذاشتيم توي يه جعبه و رفتيم .يكي از جوجه ها خودش مريض بود و معلوم بود كه روز هاي آينده مي ميره .خلاصه روز پنج شنبه بعدازظهر رسيديم و شب رفتيم خواستگاري و جمعه صبح حركت كرديم كه برگرديم،جمعه بعداز ظهر كه رسيديم خونه سريع رفتيم سراغ جوجه ها كه با جنازه جوجه مريض روبرو شديم منم كه حواسم به كيارش نبود برگشتم به باباش گفتم اين جوجه رو ببر بنداز بيرون گربه اي چيزي مي خورش .كيارش تا حرف منو شنيد شروع كرد به گر...
23 اسفند 1390

كيارش و 4 سالگي

كيارش عزيزم امروز 4 سال و يك ماهه شده براي همين تصميم گرفتم از علاقه مندي هاش و رفتارهايي كه تواين سن داره بنويسم: كارتون هاي مورد علاقه : سري كارتون هاي دوراو ديه گو،لاك پشت هاي نينجا، ben10،تام وجري ،پلنگ صورتي و.....درمجموع دوست داره روزي 2تا 3 ساعت كارتون نگاه كنه. اسباب بازي هاي مورد علاقه : عروسك هاي شخصيت هاي كارتون ben10،مجموعه حيوانات مخصوصا دايناسورها، چيدن پازل، مجموعه هاي خانه سازي البته دوست داره با يك نفر بازي كنه،ونقاشي كشيدن رو هم خيلي دوست داره ولي رنگ آميزي رو دوست نداره. كتاب هاي مورد علاقه:مجموعه كتابهاي مي مي ني،كتابهايي كه بيشتر به صورت شعر باشه رو بيشتر دوست داره،حسني نگو يه دسته گل،كتابهاي فكري و.......
17 اسفند 1390

هفته اي كه گذشت

هفته قبل كه نبوديم رفتيم كرج خونه دايي بهرام كيارش.كيارش هم خيلي خوشحال از رفتن ما بود چون دايي بهرام رو خيلي دوست داره .توي راه كه مي رفتيم هوا واقعا سرد بود و بادسرد اصلا اجازه نمي داد كه ما از ماشين پياده بشيم و هوايي عوض كنيم طول مسير هم زيباييهاي خودش رو داشت مخصوصا كوههاي پوشيده از برف كه نور آفتاب هم اونو سفيدتر نشون مي داد.براي همين كه نتونستيم از ماشين پياده بشيم كيارش تا جايي كه تونست از سر وكول من بالا رفت وپايين اومد .خلاصه بعد از رسيدن به اونجا هم باز به دليل سردي هوا زياد نتونستيم بيرون بريم .حالا هم كه برگشتيم و اومديم توي وبلاگ يا به قول كيارش لاگ ...
8 اسفند 1390

کیارش و مراسم جشن تولد

بعد از چند روز مقدمه چینی برای برگزاری جشن تولد کیارش مراسم رو روز جمعه 21 بهمن برگزار کردیم .که خوشبختانه مراسم هم به خوبی برگزار شد.کیارش با دیدن کادوهای تولد کلی ذوق زده شده بود و باورش نمی شد که همه این کادوها مال اون اون باشه .طوری که حتی شب موقع خوابیدن به من گفت مامان همه این کادوها مال منه .گفتم آره مامان .گفت مامان دوباره برام تولد بگیر تا برام کادو بیارن.خلاصه مراسم تموم شد واینم چند تا عکس قبل از تولد کیارش رو بردم آتلیه و دو تا عکس ازش گرفتم که یکی سایزش بزرگتر بود و برای روز تولد آماده شده بودن بقیه عکس ها رو در ادامه مطلب می ذارم تزیین دیوار همراه با عکس کیارش   کفشدوزکها که زندایی نیلوفر کیا...
23 بهمن 1390

تشکر

از همه دوستان خوبم و همه کسانی که تولد کیارش رو تبریک گفتن صمیمانه تشکر می کنم.از حضوراین دوستان خوب و نوشتن یادگاری هاشون روی صفحه دلمون واقعا ممنونم . 
19 بهمن 1390

كيارش و تولد

دو روز ديگه تولد كيارشه وبه خاطر اينكه وسط هفته است تصميم گرفتم جشن تولدش رو روز جمعه 21 بهمن كه همزمان با تولد پيامبر است برگزار كنم .به همين دليل اين روزها درگير تداركات مراسم تولد هستم كه بتونم هر چه بهتر مراسم رو برگزار كنم .كيارش خيلي خوشحاله ومنتظر براي مراسم تولدش .ان شااله كه بتونم مراسم خوبي براش بگيرم.
14 بهمن 1390

كيارش و هفته اي كه گذشت

روز يكشنبه مصادف با28 صفر نذري رو كه قرار بودمن وعمه كيارش توي اين روز درست كنيم آماده كرديم.و بين اقوام وهمسايه ها پخش كرديم .از اونجا كه ما معمولا نذري ها رو خونه مادر شوهرم (طبقه پايين )درست مي كنيم همه جمع مي شيم اونجا .كيارش هم خوشحال از اينكه طاها مياد و باهاش بازي مي كنه با روحيه اي شاد وارد خونه مادر شوهرم شد ولي وقتي عمه كيارش اومد طاها رو نياورد چون طاها خواب بود وصبح ها دير از خواب بيدار مي شه.كيارش شروع كرد به بهانه گيري و تا جايي كه توان داشت منو اذيت كرد .ديگه مي گفتم اين نذري براي سلامتي جسم بچه هاست سال ديگه بايد يه نذري براي سلامتي روانشون بپزيم خلاصه طاها اومد و من راحت شدم .حالا بماند شيطوني ها وبازي هاي اين دونفر. ...
7 بهمن 1390

کیارش و برف بازی

امروز صبح که از خواب بیدار شدیم متوجه شدیم که دیشب برف باریده.خیلی خوشحال شدیم .این اولین برف زمستانی امسال بود . واقعا زیبا بود .کیارش هم خیلی برف رو دوست داره و منتظر بود که یک روز برف بیاد و بره ادم برفی درست کنه.به خاطر اینکه برف کمی باریده بود و ممکن بود خیلی زود آب بشه ،بعد از خوردن صبحانه ساعت 10:30 صبح من و کیارش لباس پوشیدیم و رفتیم پارک بالای خونه مون تا کیارش بازی کنه.خدایاشکرت که باز هم برف رو مهمون خونه هامون کردی . چند تا عکس از کیارش در حال برف بازی بعد از برف بازی کیارش رفتیم تاب بازی غروب باز هم برف بارید این بار شدیدتر بود .باز هم با ماشین رفتیم بیرون .کیارش در حال تماشای برف گفت :داره برف می باره انا...
30 دی 1390

کیارش و مهمونی

چند روز پیش من وکیارش رفتیم خونه دختر خاله ام .مهمونی مخصوص خانم ها بود .من و دختر خاله هام و یکی از دختر دایی هام تقریبا همسن هستیم .توی یک سال ازدواج کردیم و به جز دختر داییم ما چهار تا دختر خاله با هم باردار شدیم .الان هم هر وقت فرصتی دست میده با میزبانی یک نفر  به یاد خاطرات خوبمون دور هم جمع می شیم. دختر داییم که کیارش اونو خاله طاهره صدا می زنه بارداره. این موضوع برای کیارش خیلی جالب بود.چون بهش گفته بودم خاله طاهره تو شکمش نی نی داره می رفت بلوز خاله طاهره رو می زد بالا و از سوراخ نافش نگاه می کرد و می گفت ما نی نی رو نمی بینیم. وقتی هم می خواستیم بریم خونه مون کیارش از خاله طاهره خواست اونو بغل کنه ولی خاله گفت که نمی تونه...
29 دی 1390

کیارش ونقاشی

کیارش مدتیه دوباره به نقاشی علاقه مند شده وبه طوری که آثار رنگ مدادشمعی و مدادرنگی هاش روی فرش ها مونده .چند تا از نقاشی های کیارش رو تو قسمت صفحات جداگانه سمت چپ وبلاگ گذاشتم .خوشحال می شم ببینید و نظر بذارید.
22 دی 1390