كيارش و جوجه ها
هفته قبل همراه كيارش رفتيم بيرون وبه در خواست كيارش 2 تا جوجه رنگي براش خريدم كه كاش نمي خريدم .فرداي اون روز ما بايد مي رفتيم كرج خونه دايي كيارش كه براش بريم خواستگاري برا همين روز پنج شنبه صبح حركت كرديم و جوجه ها رو با آب و غذا گذاشتيم توي يه جعبه و رفتيم .يكي از جوجه ها خودش مريض بود و معلوم بود كه روز هاي آينده مي ميره .خلاصه روز پنج شنبه بعدازظهر رسيديم و شب رفتيم خواستگاري و جمعه صبح حركت كرديم كه برگرديم،جمعه بعداز ظهر كه رسيديم خونه سريع رفتيم سراغ جوجه ها كه با جنازه جوجه مريض روبرو شديم منم كه حواسم به كيارش نبود برگشتم به باباش گفتم اين جوجه رو ببر بنداز بيرون گربه اي چيزي مي خورش .كيارش تا حرف منو شنيد شروع كرد به گر...
نویسنده :
آذر
16:21