کیارش و مهمونی
چند روز پیش من وکیارش رفتیم خونه دختر خاله ام .مهمونی مخصوص خانم ها بود .من و دختر خاله هام و یکی از دختر دایی هام تقریبا همسن هستیم .توی یک سال ازدواج کردیم و به جز دختر داییم ما چهار تا دختر خاله با هم باردار شدیم .الان هم هر وقت فرصتی دست میده با میزبانی یک نفر به یاد خاطرات خوبمون دور هم جمع می شیم.دختر داییم که کیارش اونو خاله طاهره صدا می زنه بارداره. این موضوع برای کیارش خیلی جالب بود.چون بهش گفته بودم خاله طاهره تو شکمش نی نی داره می رفت بلوز خاله طاهره رو می زد بالا و از سوراخ نافش نگاه می کرد و می گفت ما نی نی رو نمی بینیم.
وقتی هم می خواستیم بریم خونه مون کیارش از خاله طاهره خواست اونو بغل کنه ولی خاله گفت که نمی تونه نی نی تو شکمشه .کیارش هم گفت :خوب نی نی رو از توشکمت دربیار و منو بگیر بغل.خلاصه ما با چهار تا بچه سه و چهار ساله که دوتاشون دختر و دوتاشون پسر بودن و با کلی سروصدا مهمونی رو به پایان رسوندیم.