كيارش و هفته اي كه گذشت
روز يكشنبه مصادف با28 صفر نذري رو كه قرار بودمن وعمه كيارش توي اين روز درست كنيم آماده كرديم.و بين اقوام وهمسايه ها پخش كرديم .از اونجا كه ما معمولا نذري ها رو خونه مادر شوهرم (طبقه پايين )درست مي كنيم همه جمع مي شيم اونجا .كيارش هم خوشحال از اينكه طاها مياد و باهاش بازي مي كنه با روحيه اي شاد وارد خونه مادر شوهرم شد ولي وقتي عمه كيارش اومد طاها رو نياورد چون طاها خواب بود وصبح ها دير از خواب بيدار مي شه.كيارش شروع كرد به بهانه گيري و تا جايي كه توان داشت منو اذيت كرد .ديگه مي گفتم اين نذري براي سلامتي جسم بچه هاست سال ديگه بايد يه نذري براي سلامتي روانشون بپزيمخلاصه طاها اومد و من راحت شدم .حالا بماند شيطوني ها وبازي هاي اين دونفر.
بعدازظهر بعد از خوردن ناهار ويه كم استراحت همراه عمه هاي كيارش رفتيم اطراف شهر چون برف باريده بود وكوههاي اطراف شهر واقعا زيبا شده بودن.عكس هاشو به زودي مي ذارم.
در ضمن اين هفته رقابت تنگاتنگ كيارش و طاها در اسباب بازي خريدن واقعا ما رو شوكه كرد.
ديشب هم شام رفتيم خونه آقاجون كه كيارش اجازه نداد زياد اونجا بمونيم چون لباسش ضخيم بود و گرمش شده بودوياد يكي از كتابهاش افتاده بود كه ما همراه خودمون نياورده بوديمش و هي مي گفت مامان بريم خونه مون من داغ مي شم.
الان هم آقا كيارش همراه آقاجون ومادرجون رفته خارج شهر .عزيزدلم اميدوارم هميشه بهت خوش بگذره
شب ساعت 10:00 اومدم عکس ها رو بذارم کیارش قبل از اینکه چیزی بگم اومده پیشم می گه مامان می خوای عکسامو بذاری تو لاگ(وبلاگ) قربونش برم با یه کفشدوزک کوچولو اومده رو صفحه مونیتور داره بازی می کنه.