کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

کیارش و ماهی

روز جمعه همراه خانواده رفتیم بیرون. کنار یه جایی که آب داشت نشسته بودیم .کیارش هم به ماهیها خیلی علاقه داره و نمی دونم چرا توی اب نمی رفت واز آب می ترسید.خلاصه بابا داریوش هم با لیوان یک بار مصرف رفت و برای کیارش ماهی گرفت .همین کار بابا داریوش باعث شد که همه بچه ها توصف وایسن که بابایی براشون ماهی بگیره. ...
4 مرداد 1390

کیارش وادعای قدرت

دیروز همرا عمه ها وطاها رفتیم پارک بالای خونه مون.کیارش کلی بازی کرد مخصوصا توپ بازی .البته بدوبدو کردن که کار همیشگی کیارشه.تو پارک چند تا پسر بزرگتر از کیارش هم در حال دوچرخه سواری بودند .وقتی ار دوچرخه هاشون پیاده شدند و اومدن که یه کمی استراحت کنند. کیارش رفت و باهاشون دعوا می کرد و ادای بزن بزن  درمی آوردو اونا رو هل می داد اونا هم کاری به کارش نداشتند .تا اینکه رفتند کیارش هم اومد پیش ما و گفت اونا با من جنگ کردند منم همشون رو کشتم .طاها هم در حالی که به این دوست قوی افتخار می کرد می گفت من چشمامو خفاشی کردم اونا ترسیدن ورفتند.گفتیم بله از ترس شما رفتند نه از تواضع وفروتنی خودشون.آخه بچه به این کوچیکی و ریزی اینقد ادعا داره؟ ...
4 مرداد 1390

معرفي يك سايت آموزشي و سرگرمي براي كودكان

يه سايت جالب برا بچه ها پيداكردم.يه سايت با رنگ هاي شاد .همچنين تمام آموزش هاي داخل سايت براي سنين مختلف مشخص شده و كودك شما هر سني داشته باشه اين سايت به دردش مي خوره. اينم آدرس سايت: www.shiachildren.com ...
23 تير 1390

کیارش و مهمونی

دیشب شام رفتیم خونه مامانم مهمونی .مامانم هم پسر خاله ودختر خاله هامو دعوت کرده بود که اونها هم دو تا پسر کوچولو همراهشون بود.کیارش تا تونست سر وصدا کرد و اجازه نمی دادکه هیچکس به اسباب بازیهاش دست بزنه .من بیچاره رو مجبور کرده بود با حباب سازش در کل مراسم مهمونی حباب درست کنم و اون بپره و حبابها رو بترکونه.اگه اینکارو انجام نمی دادم جیغ می زد و نق ونوق می کرد.خلاصه یه ماشین هم با بند بسته بود به کمرش .هر جا هم که رفت و آمد می کرد ماشین دنبالش می رفت و یه کارایی می کرد که تا الان انجام نداده بود.شیشه ماهی عید که توش گوی های رنگی ژله ای بود هم توی دستش بود و به هیچکس نمی داد. تا اینکه بعد شام رفت تو حیاط و شیشه از دستش افتاد و شکست و...
22 تير 1390

كيارش و نرفتن به مهد كودك

ديگه تصميم گرفتم كيارش رو به مهدكودكي  كه برا كلاسهاي تابستوني ثبت نام كردم نبرم چون امروز هم كه بعد از چند جلسه كه كيارش رو نبردم بازم مخالفت كرد و گفت نمي خوام برم مهد كودك. به قول دوستان ديگه بهتره نبرمش كه از مهد كودك وكلاس زده نشه.حالا مي خوام خودم برم و كتابهاي آموزش نقاشي و كاردستي بگيرم و تو خونه بهش ياد بدم .بازم مي تونم تو خونه اين چيزا رو بهش ياد بدم ولي وابستگيش به خودم رو نمي دونم چه كار كنم...........
18 تير 1390