کیارش وادعای قدرت
دیروز همرا عمه ها وطاها رفتیم پارک بالای خونه مون.کیارش کلی بازی کرد مخصوصا توپ بازی .البته بدوبدو کردن که کار همیشگی کیارشه.تو پارک چند تا پسر بزرگتر از کیارش هم در حال دوچرخه سواری بودند .وقتی ار دوچرخه هاشون پیاده شدند و اومدن که یه کمی استراحت کنند. کیارش رفت و باهاشون دعوا می کرد و ادای بزن بزن درمی آوردو اونا رو هل می داد اونا هم کاری به کارش نداشتند .تا اینکه رفتند کیارش هم اومد پیش ما و گفت اونا با من جنگ کردند منم همشون رو کشتم .طاها هم در حالی که به این دوست قوی افتخار می کرد می گفت من چشمامو خفاشی کردم اونا ترسیدن ورفتند.گفتیم بله از ترس شما رفتند نه از تواضع وفروتنی خودشون.آخه بچه به این کوچیکی و ریزی اینقد ادعا داره؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی