کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

كيارش و جوجه ها

1390/12/23 16:21
نویسنده : آذر
459 بازدید
اشتراک گذاری

هفته قبل همراه كيارش رفتيم بيرون وبه در خواست كيارش 2 تا جوجه رنگي براش خريدم كه كاش نمي خريدم .فرداي اون روز ما بايد مي رفتيم كرج خونه دايي كيارش كه براش بريم خواستگاريقلب برا همين روز پنج شنبه صبح حركت كرديم و جوجه ها رو با آب و غذا گذاشتيم توي يه جعبه و رفتيم بای بای.يكي از جوجه ها خودش مريض بود و معلوم بود كه روز هاي آينده مي ميرهناراحت.خلاصه روز پنج شنبه بعدازظهر رسيديم و شب رفتيم خواستگاري و جمعه صبح حركت كرديم كه برگرديم،جمعه بعداز ظهر كه رسيديم خونه سريع رفتيم سراغ جوجه ها كه با جنازه جوجه مريض روبرو شديم تعجبمنم كه حواسم به كيارش نبود برگشتم به باباش گفتم اين جوجه رو ببر بنداز بيرون گربه اي چيزي مي خورش .كيارش تا حرف منو شنيد شروع كرد به گريه كردن گریهو گفت من جوجه ام رو مي خوام .جوجه من نمرده اون خوابيده. ما هم جوجه رو انداختيم تو يه پلاستيك و داديم بهش اونم گريه مي كردگریه و مي گفت من خودم ازش مواظبت مي كنم تا خوب بشه .خلاصه من كيارش رو بردم حموم و به باباش گفتم جوجه رو بندازه دور تا من با كيارش صحبت كنمچشمک .منم كلي با كيارش تو حموم صحبت كردم و بهش گفتم فرشته مهربون الان مي ياد جوجه رو مي بره تا اونو خوب كنهفرشته وببرش پيش مامانش اول مي گفت فرشته مهببون(مهربون)رو بزن من خودم جوجه مو مبرم پيش مامانش.بعد از كلي حرف زدن بالاخره راضي شد منم از فرصت استفاده كردم و همراه باباي كيارش و كيارش اون يكي جوجه رو هم به بهانه اينكه مي خوايم ببريم پيش مامانش برديم داديم به يه جوجه فروش ومن از دست جوجه ها راحت شدم اوه.بعد هم به پاس اين همكاري كيارش طاها پسرعمه شو آورديم پيشش كه باهاش بازي كنه .قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

محمد گیان
24 اسفند 90 11:16
باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . . . پیشاپیش عیدتان مبارک
mamani helena
27 اسفند 90 0:17
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند ————————— عيدتان مبارك.
نرگس
29 اسفند 90 19:48
مامانم همیشه با خرید جوجه رنگی مخالف بود ...داداش کوچولوم عاشق جوجه رنگی بود منم باهاش همکاری می کرد ...هیچ وقت جوجه هامون زنده نموندن... داداشم تا روزها آروم آروم گوشه حیاط اشک می ریخت...
مادر سامان
29 اسفند 90 20:26
. دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند . . .
مامان سهند
18 فروردین 91 11:08
تکان دهنده بود ولی روش خوبی رو انتخاب کردید برای دور شدنش از جوجه جوننننننننننن