کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

شعري براي اول مهر

    اولین روز دبستان بازگرد  // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد باز گردای خاطرات کودکی//بر سواراسب های چوبکی ——————————————————- خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند درس های سال اول ساده بود //آب را بابا به سارا داده بود ——————————————————– درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس روزمهمانی کوکب خانم است//سفره پرازبوی نان گندم است —&mdash...
1 مهر 1391

کیارش و جشن ورود به مهدکودک

روزچهارشنبه 29 شهریور جشن شروع سال تحصیلی جدید برای بچه های پیش دبستانی برگزار شد و کیارش هم از طرف مهدشون به این جشن دعوت شد تا همراه پسر عمه اش طاها توی این جشن شرکت کنند. ان شاالله که سال خوبی باشه برای پسر خوبم .پر از موفقیت و همراه با یاد گرفتن .اینم چند تا از عکس از جشن ...
30 شهريور 1391

اين روزها ي كيارش

فصل تابستون داره تموم مي شه و من واقعا خوشحالم كه ديگه از دست اين گرماي كلافه كننده راحت مي شيم . گرماي هوا  ما رو مجبور كرده بود كه بيشتر وقتمون رو خونه باشيم .حالا كه يه كم خنك تر شده همراه كيارش ديروز بعداز ظهر رفتيم بازار .همه جا شلوغ بود همه مغازه ها پر از بود از هياهوي بچه مدرسه اي ها و خريد  لوازم تحرير و لباس فرم و وسايل مدرسه .ما هم از اين موهبت بي نصيب نمونديم و براي كيارش يه كيف با عكس angrybirds و يك ليوان خريدم تا پسرم براي اول پاييز و آموزش هاي مهدكودك كه دوباره شروع مي شه آـماده بشه .فصل تابستون براي كيارش مهد مودك خسته كننده شده بود بعضي روزها فقط خودش تنها تو مهدكودك بود. ديگه اين آخرا مي گفت من تنهام...
22 شهريور 1391

کیارش وتولد آبتین

روز پنج شنبه دعوت شدیم تولد آبتین .آبتین پسر دختر دایی شوهرمه و از دوستان کیارش در وبلاگ .مامان آبتین کلی زحمت کشیده بود که به ما خوش بگذره و به ما هم خوش گذشت . دستشون درد نکنه . از همین جا بازم تولد آبتین رو تبریک میگم  ایشالا 120 ساله بشه .چند تا عکس از تولد می ذارم . از راست :طاها-کیارش- آبتین - دختر عموهای آبتین ...
5 شهريور 1391

كيارش و مسافرت

هفته گذشته روز 16 مردادماه همراه عمه هاي كيارش رفتيم شهرضا خونه عمه كيارش .ديگه اين مسافرت برامون شده رسمي .الان سه ساله هر سال تابستون مي ريم اونجا. واقعا بهمون خوش مي گذره .كيارش هم خيلي بهش خوش گذشت .مخصوصا با حضور طاها كه ديگه تا دلشون خواست بازي كردند و شيطوني . اتاق اميرعلي پسر عمه كيارش كه ديگه نگو .بيچاره همه چيزاشو به اين دو تا داده بود.باباي كيارش يه كم آب به آب شده بود و مريض شده بود .كيارش رفته بود يه قرص از بسته قرص درآورده بود و اومد به زور انداخت تو دهن باباش .كلي از باباش مواظبت مي كرد پسرم الهي فداش بشم .    دست عمه كيارش و شوهر عمه اش درد نكنه كه همه جوره كاري مي كردن كه به ما خوش بگذره .يه روز هم رفتيم اصفه...
26 مرداد 1391

كيارش و كلاسهاي تابستوني

نمي دونم چرا اين فصل تابستون منو تنبل كرده و ديگه زود به زود وبلاگ كيارش رو update نمي كنم .البته گرماي اين روزها هم واقعا آدمو كلافه مي كنه . ديگه مجبورم بيشتر وقتم رو خونه باشم و كيارش هم كه اصلا اجازه نمي ده من پاي كامپيوتر بشينم و توي وبلاگش چيزي بنويسم كيارش رو ديگه كلاس ‍ژيمناستيك نمي برم چون از همه بچه ها كوچكتر بود و بيشتر وقتش رو ظاهرا توي كلاس شيطوني مي كرد تا ورزش .البته به گفته طاها پسر عمه كيارش كه باهاش مي رفت كلاس .حالا خودش هم مي گه ژيمناستيك دوست ندارم فقط كلاس زبان رو دوست دارم .وضعيت كلاس زبانش خيلي بهتره .از همه بچه ها كوچكتره ولي معلمش خيلي ازش راضيه .خودش هم هر چي سر كلاس ياد مي گيره تو خونه تكرار مي كنه...
9 مرداد 1391

کیارش و عروسی

هفته گذشته درگیر مراسم عروسی دختر خاله و پسر خاله ام بودیم . واقعا بهمون خوش گذشت هم عروس فامیل هم داماد فامیل خیلی عالی بود.براشون آرزوی خوشبختی می کنم .کیارش هم خیلی پسر خوبی بود و اصلا منو اذیت نکرد و به عنوان یه مرد رفت پیش باباش و توی کل مراسم اونجا پیش مردها بود. قربونش برم مرد کوچولوی خونه ما. فقط آخر مراسم اومد پیشم و من یه عکس یادگاری از کیارش و عروس کوچولوهای مجلس گرفتم . از راست ایستاده:پارمیدا،آیدا،الینا و نشسته ها از راست :کیارش،سانیا،آناهیتا به جز سانیا لباس عروس بقیه بچه ها که البته خواهرزاده ها وبرادرزاده عروس بودند خود عروس (دخترخاله ام) دوخته بود . ...
29 تير 1391