کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

کیارش و رنگ آمیزی

یه کتاب جدید برای کیارش گرفتم به اسم بچسبان و رنگ امیزی کن که شامل برچسب حیوانات و جای مخصوص اونها توی کتابه که باید برچسب ها رو دربیاری و سرجاشون بچسبونی و بعد مثل رنگی که روی برچسبه حیوون رو رنگ کنی. برچسب ها رو با کمک هم چسبوندیم اما رنگ آمیزی رو کیارش به تنهایی انجام داده که عکسهاشو می ذارم:   ...
25 آذر 1390

مراسم چهل منبر

روز تاسوعا بعدازظهر توی شهر ما مراسمی به اسم چهل منبر برگزار می شود.در این مراسم هرکس با نیت وآرزوی که داره چهل شمع می خره و در خونه هایی که توش مراسم عزاداری امام حسین (ع) بوده روشن می کنه .وقتی به چهلمین خونه می رسه و چهل شمع روروشن می کنه آدرس آخرین خونه رو می گیره که اگه آرزوش برآورده شد  سال بعدیک هدیه برای اون خونه ببره . امسال هم من برای اولین بار توی این مراسم شرکت کردم که به نظرم مراسم جالبی بود البته مراسم در سکوت برگزار می شه و بیشتر خانم ها صورتشون رو با نقاب می پوشونن. به امید روا شدن حاجت همه حاجتمندان. چند تا عکس از این مراسم می ذارم: این هم یه عکس از کیارش که تاسوعا صبح که برای دیدن تعزیه رفتی...
25 آذر 1390

كيارش و ايام محرم

روزهاي گذشته در گير مراسم هاي مربوط به ايام محرم بوديم و نتونستم وبلاگ پسر عزيزم رو آپ كنم . توي روزهاي محرم عمه كيارش از اصفهان اومده بود خونه مادر شوهرم .ديگه ما هم پيش اونها بوديم و كيارش كه كلي بهش خوش گذشت.شب ها هم براي همراهي با مراسم عزاداري بيرون مي رفتيم. روزهاي تاسوعا و عاشورا هم كه نذري مي داديم و مي گرفتيم .خلاصه روزهاي خوبي بود. كيارش هم از ما مي پرسيد كه چرا اينجا اين جوريه و اونجا اون جوريه؟ منم براش توضيح مي دادم كه اين چيزا مال عزاداري امام حسين (ع) است . دوباره مي پرسيد چرا امام حسين مرده؟ منم ديگه نمي دونستم چي بگم مي زدمش به اون راه.حالا كه عزاداري تقريبا تموم شده توي خيابونا مي گه منو ببر امام حس...
23 آذر 1390

کیارش به مدرسه می رود

روز چهارشنبه کیارش و طاها رو برای دیدن نمایشگاه عاشورایی که در مدرسه عمه کیارش (مامان طاها)برگزار شده بود به مدرسه بردم.اول رفتیم داخل نمایشگاه و کیارش و طاها خوب چرخیدن .برای کیارش یک گهواره ای که یک عروسک داخلش گذاشته شده بود خیلی جالب بود .همش می گفت اینجا نی نی خوابیده.بعد از دیدن نمایشگاه و گرفتن تعدادی عکس که البته بچه ها اصلا یکجا نمی موندن که من بخوام عکس بگیرم رفتیم داخل دفتر مدیر مدرسه (خواهر شوهرم) اونجا هم کیارش برای خودش چند تا شکلات و دو تا آبمیوه خورد و با طاها کلی بازی کرد.بعد هم که زنگ زده شد و دختر ها از کلاس اومدن بیرون و تو راهرو غوغا شد.طاها می گفت باید دخترا رو بندازیم بیرون و پسرا رو بیاریم .خلاصه رفتیم توی حیاط و کار...
11 آذر 1390

کیارش وماجرای تلفن

وقتی می رم سرکار خیلی دلم برای  کیارش تنگ می شه.معمولا بهش زنگ می زنم . باهاش صحبت می کنم.هر وقت هم کسی زنگ می زنه خونمون کیارش باید اول گوشی تلفن رو برداره و باهاش صحبت کنه وتا طرف مقابل بهش نگه گوشی رو بده به مامان یا بابا گوشی رو نگه می داره. یه روز یه نفر زنگ زده بود خونمون به کیارش می گفت :آژانسه کیارش هم میگفت آره.بنده خدا پشت خط مونده بود تا من گوشی رو گرفتم و بهش گفتم اشتباه گرفته. خلاصه دیروز که داشتم باهاش صحبت می کردم یه دفعه گفت مامان من تو رو نمی بینم.گفتم الهی فدات شم  منم تو رو نمی بینم فقط صداتو می شنوم. ...
3 آذر 1390

کیارش و کتابهای جدیدش

امروز بالاخره بعد از یک هفته انتظار برای کتابهایی که برای کیارش سفارش داده بودم کتابهاش رسید. کتابهای تقویت هوش (مهدکودک من) جلد 1تا4 .واقعا کتابهای جالبی هستن .فعلا فقط جلد 1 کتاب رو به کیارش دادم بقیه روبرداشتم واسه بعد .کیارش کلی خوشحال شد و منو مجبور کرد با اینکه خسته بودم و تازه از سرکار اومده بودم تموم جد اولشو بخونیم .این کتاب تمام صفحاتش رنگیه و توی هر صفحه یه سوال داره.کیارش هم با ذوق همه سوالاتو جواب می داد.منم باید در پایان هر صفحه کلی هیجان زده می شدم و می گفتم آفرین پسر خوب تو همیشه موفق می شی. خلاصه دیگه خسته شد وخوابید البته منم خوابیدم. این عکس روی جلد کتابه: اینم یکی از صفحاتش که سوالش اینه که این اردک چه جوری...
29 آبان 1390

کیارش و عید غدیر

سه شنبه عید غدیرخم بود.میگن عید ساداته .این عید رو به همه دوستانم تبریک می گم. البته  عید سید کوچولوی خودم آقا کیارش گله. عیدت مبارک پسر مهربونم .عزیزدل مامان. امیدوارم هر روز برات عید باشه و همیشه تو زندگیت شاد شاد شاد باشی.
27 آبان 1390

کیارش و یه کارتون دیگه

تقریبا یک هفته است که دیگه برای کیارش CD بن 10 نمی ذارم .خیلی هم بهونه می گیره که این کارتون رو می خوام ولی به حرفش گوش نمی دم واقعا کارتون وحشتناکیه و اثر بدی رو بچه ها می ذاره .البته این ترک عادت مساوی شده با به هم ریختن خونه ما در حد تیم ملی.تا کیارش سرگرم اسباب بازیهاش بشه. البته براش یک CD کارتونی دیگه پرفتم اونم دیه گو پسر عموی دوراست که به همه حیوونای جنگل کمک می کنه و در حالی که بچه ها رو با خصوصیات جانوران آشنا می کنه .اونا رو توی کارهاش مشارکت می ده و ازشون سوال می پرسه واقعا جالب و آموزنده است کیارش هم خیلی دوست داره.   ...
16 آبان 1390

کیارش و کارتون های موردعلاقه اش

دیروز رفتیم بیرون و کیارش هم به خاطر اینکه تازگی ها تصمیم گرفته بشینه غقب ماشین از ما جایزه می خواد.منم دیروز CD کارتون BEN10 رو که خیلی دوستش داره براش خریدم که البته پر از شخصیت های عجیب و صحنه های جنگیه. کیارش هم که خودش کاملا برای این صحنه ها مستعده عاشق این کارتون شده با خودم فکر می کنم شاید اشتباه کردم براش خریدم.آخه یکبار این کارتون رو تو یه مهمونی دیده بود چند ماهه منو کلافه کرده که CD واسباب بازیهاشو می خواد منم تا حالا اسباب بازیهاشو براش خریدم دیدم دوست داره و از ذهنش نمی ره CD رو هم براش خریدم.  کیارش کارتون دورا رو هم خیلی دوست داره .این کارتون واقعا جالب و آموزنده است .دورا یه دختریه که بینندگان رو توی کارهاش شرکت می ده و ...
6 آبان 1390