کیارش به مدرسه می رود
روز چهارشنبه کیارش و طاها رو برای دیدن نمایشگاه عاشورایی که در مدرسه عمه کیارش (مامان طاها)برگزار شده بود به مدرسه بردم.اول رفتیم داخل نمایشگاه و کیارش و طاها خوب چرخیدن .برای کیارش یک گهواره ای که یک عروسک داخلش گذاشته شده بود خیلی جالب بود .همش می گفت اینجا نی نی خوابیده.بعد از دیدن نمایشگاه و گرفتن تعدادی عکس که البته بچه ها اصلا یکجا نمی موندن که من بخوام عکس بگیرم رفتیم داخل دفتر مدیر مدرسه (خواهر شوهرم) اونجا هم کیارش برای خودش چند تا شکلات و دو تا آبمیوه خورد و با طاها کلی بازی کرد.بعد هم که زنگ زده شد و دختر ها از کلاس اومدن بیرون و تو راهرو غوغا شد.طاها می گفت باید دخترا رو بندازیم بیرون و پسرا رو بیاریم .خلاصه رفتیم توی حیاط و کارگاه مدرسه.البته کیارش دوست داشت بره سر کلاس که متاسفانه کلاس خالی نداشتن.
نتیجه اینکه کیارش به مدرسه علاقه مند شد آخه از وقتی که بردمش مهد دیگه می گفت من مدرسه رو دوست ندارم.حالا میگه اونجا مدرسه عمه آزیتا نیست مدرسه منه.
این دو تاعکس از نمایشگاه که به سختی از بچه ها گرفتم چون همش در حال حرکت بودن: