كيارش ومهدكودك
به خاطر اينكه مامانم مريض شده وبايد استراحت كنه مجبور شدم كه كيارش رو ببرم مهدكودك تا عادت كنه اونجا بمونه.واقعا تو اين روزها كه مادرم مريض شده قدرشو بيشتر از هميشه مي دونم و به خاطر همه روزهايي كه كيارش رو پيش خودش نگهداري مي كرد تا من بتونم درس بخونم و سركار برم بي نهايت ازش ممنونم وآرامش اون روزها رو از مادرم دارم كه اميدوارم زودتر خوب بشه ومثل هميشه آرامش رو به خونواده هديه بده.
الان چهار روزه كه كيارش رو مي برم مهد .خوشبختانه مهدكودك جديد خيلي بهتر از مهد كودك سابقيه كه كيارش رو براي كلاس نقاشي اونجا مي برم .اينجا مدير مهد به خودم اجازه مي ده كنار كيارش باشم تا كيارش كم كم به محيط جديد عادت كنه .خلاصه كيارش هم با اين شرايط كه البته منم داخل مهدكودك هستم از مهد خوشش اومده و دوست داره كه ببرمش مهد .منم بهش فشار نميارم تا هر زماني كه خودش دوست داره اونجا مي مونيم و بعد مياييم خونه .خداكنه زودتر به اونجا عادت كنه.حداقل خوشحالم كه مي تونه با بچه ها ارتباط برقرار كنه و تو بازيهاي دسته جمعي شركت مي كنه .حالا ببينم چي مي شه وروزهاي آينده چه جوري مي گذره.......