نوروزي كه گذشت
عيدنوروز هم گذشت .اولين روزهاي بهار كه هميشه برامون پر از خاطره بوده وهست و چقدر زيباست نوروز وهمه روزهايش.امسال خيلي عيد شلوغي داشتيم واقعا سرم شلوغ بود .از يك طرف مهموني ها و ديد و بازديد ،از طرف ديگر مسافرت كوتاه و سه روزه اي كه به آبادان داشتيم ،مريضي مامانم به خاطر ديسك كمر و استراحت مطلق شدن مامانم تا دو ماه ،سركار اومدنم و بازهم مشكل قلبي پدربزرگم كه تو اين ايام شديدتر شده بود واقعا منو خسته كرد .روزهايي كه داشتم هم خوب بود هم بد ولي گذشت .باز هم عيد بود ومن هم عاشق اين روزها وبهار بودم وهمين باعث شد كه بتونم با اين روزها وآدمهاش همراه بشم و سعي كنم بهم خوش بگذره.
از كيارش بگم كه اونم حسابي سرش شلوغ بود اومدن عمه مژگان از اصفهان و مهموني هاي دوره اي كه تو اين روزها برگزار مي شه براي كيارش هم سرگرم كننده بود وجذاب .از طرف ديگر زندايي جديد كيارش هم همراه دادشم اومده بود وخلاصه كيارش حسابي با اقوام پدري ومادري خوش مي گذروند.
وقتي مي رفتيم عيدديدني عيدي مي گرفت ويه روز ازم پرسيد :مامان چرا همه به من پول مي دن .احتمالا پيش خودش فكر كرده تو اين روزها كه درجه شيطوني هاش بالا رفته بود چرا جايزه مي گيره.
متاسفانه نتونستم از كيارش زيادعكس بگيرم فعلا سه تا عكس مي ذارم تا بعد.عكس ها رو در ادامه مطلب ببينيد
كيارش و اميرعلي (پسرعمه كيارش)و طاها