کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

ماجراهای کیارش

1390/10/20 17:56
نویسنده : آذر
398 بازدید
اشتراک گذاری

چندروز پیش سوار ماشین شدیم که بریم خونه آقاجون کیارش .توی مسیر ماشین خیلی تند می رفت طوری که وقتی رسیدیم سر کوچه و من بهش گفتم نگهدار ترمز محکمی کرد و من وکیارش که جلوی ماشین نشسته بودیم مخصوصا کیارش که بغل من بود به سمت جلو پرت شدیم یکدفعه کیارش برگشت به آقای راننده گفت :عمو دیگه تند رانندگی نکن باشه .آقای راننده هم گفت :چشم عمو.خلاصه من کلی به پسرم افتخار کردم.تشویق

یکی دیگه از حرفهای بامزه کیارش این بود که دیروز اومدم لبو رو پختم و به کیارش دادم خورد .دیشب بعد از بازی با طاها پسر عمه اش که ما رو مجبور کرد ساعت 8 شب بریم دنبالش و بیاریمش خونه مون تا آقا کیارش باهاش بازی کنه اومد پیشم و دیدم چشماش قرمزه بهش گفتم چرا چشمات قرمز شده ؟.گفت :چون لبو خوردم.خلاصه کلی خندیدمقهقهه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نفس
21 دی 90 11:03
سلام عزیزم ممنونم از حضورت....دعا میکنم که تمام لحظه هات پر از ارامش و عشق بی انتها باشه دعا میکنم به تمام خوشبختی عالم مهمون تمام روزها و شب هات باشه دعا میکنم همیشه سلامت شاد و در پناه خدا باشه این خانواده سبز و خوشبخت.......
مامان آبتين
25 دی 90 7:55
آقا كيارش دلمون برات خيلي تنگ شده . مرد كوچك
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
30 دی 90 1:11
ای جاااااااااااااااااانم