یه روز خسته کننده
امروز روز خسته کننده ای بود.از صبح که از خواب بیدار شدم کار داشتم و خونه روتمیز کردم.یه لوستر و یه تابلو سه تیکه کارتون pooh رو که برای اتاقش خریده بودیم بابا داریوش نصب کرد .آخه کیارش خیلی این کارتون رو دوست داره مخصوصا شخصیت ببر این کارتون رو.بعد از تمیزی پذیرایی نوبت اتاق کیارش رسید انگار تو اتاق بمب زده باشن هر چیزی یه طرفی افتاده بود تصمیم گرفتم یه کم اسباب بازی ها رو مرتب کنم و چیزای اضافه رو داخل یک بسته بذارم وبردارم.کیارش هم که مرتب توی کار من دخالت می کرد و اینو در می آورد و اون یکی رو می ذاشتبالاخره اتاق کیارش هم مرتب شد.بعداز ظهر هم که باید می اومدم سرکار.الان هم که خسته نشستم تو اداره و دارم خاطراتم رو می نویسم.مطمئنم وقتی برگردم خونه کیارش دوباره وضعیت رو به حالت اولش برگردونده .خدا به همه مامان ها صبر بده.با همه این حرفها بازم کیارش عزیز دل مامانشه.