این روزهای ما
لباس هامو پوشیدم آماده بشم برم سرکار
آینوش : مامان میخوا کجا بری؟
من : می خوام برم اداره
آینوش : داداش میاد؟
من:نه
آینوش : بابا میاد
من: نه
آینوش : پس کی میاد؟
من : آقا جون میاد پیشت
آینوش : پس برو دیده (دیگه )
صبح شده کیارش مثل همیشه زود از خواب بیدار شده
آینوش هم بیدار میشه و من یه شعر براش می خونم
کیارش : مامان هیچ وقت این شعر رو برا من نخوندی
من : خوب تو همیشه زودتر از من بیدار می شی
کیارش :اون روز که من ساعت نه ونیم بیدار شدم ولی تو ساعت نه این شعر رو برام نخوندی و با یه حسرت خوش به حالت آینوش.
از خونه بابام آش رشته آوردم کیارش خیلی آش رشته دوست داره
آینوش : مامان آش رشته خریدی؟
من : نه مادر جون درست کرده گفته ببر کیارش و آینوش بخورن
آینوش : دفته(گفته) بابا هم بخوره ،بابا بیا آش رشته بخور .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی