کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

کیارش وخواهرش

1393/7/7 14:35
نویسنده : آذر
672 بازدید
اشتراک گذاری

می خوام از روزی که آینوش متولد شد بنویسم و احساسات پاک کیارش .روزی که رفتم بیمارستان برای تشکیل پرونده ازم خواستن که شب ساعت 10 برگردم وشب قبل از سزارین توی بیمارستان بمونم .اما من نمی خواستم کیارش رو برای دوشب تنها بذارم.وقتی میخواستم برم کیارش اومد جلو وگفت مامان برمی گردی ؟ قلبم به اندازه تمام تنهایی کیارش گرفت .تو راه گریه کردم و از کسیولین بخش خواستم اجازه بدن برگردم و برگشتم وتا صبح پیش کیارش خوابیدم .دلهره واضطراب برای سزارین باعث شد تا صبح نخوابم ودقیقه ها رو بشمارم تا صبح بشه .راهی بیمارستان شدم و عمل سزارین رو انجام دادم و به مدت یک شب بستری شدم .کیارش اون روز و اون شب پیش عمه اش و طاها واونا زحمت کشیده وسرگرمش کردن. فردای اون روز از بابای کیارش خواستم کیارش رو بیاره تا ببینمش کیارش اومد خواهرشو دید ولی وقتی منو تو لباس بیمارستان دید گفت میخوام برم .بغلش کردم وخیلی زود رفت دلم پر میکشید براش. اومدیم خونه وبهانه جویی های کیارش شروع شد و من بیمار وخسته  نمی تونستم بهش توجه کنم .یه روز اینقد دلش گرفت که گفت نمیدونم چرا حالم بده .به بابا بگو بیاد منو ببره تا حالم خوب بشه .باید برم پارک و باباش برد پارک و حالش بهتر شد .خلاصه بابای کیارش کاملا در اختیار کیارش بودتا کمبودی احساس نکنه .خلاصه روزهایی بر ما گذشت تا کیارش به وجود خواهرش عادت کنه والان خیلی دوسش داره و درقبالش احساس مسئولیت میکنه .آینوش هم خیلی اونو میشناسه وکیارش رو که می بینه شروع میکنه به خندیدن وهمی برای کیارش دلگرم کننده است .الان آینوش که گریه میکنه میاد به من میگه زود باش خواهرمو بغل کن .داره میمیره بع فردا گریه نکنی بگی بچه م مرد .زود باش بیا پیششش.دوسش داره ولی نمیدونه چه جوری دوست داشتنشو نشون بده .باید منتظر موند تا ببینم چی میشه.

پسندها (3)

نظرات (1)

narges
8 مهر 93 14:09
vay azare azizam....che chlesh ghashangi ro bayan kardi.....khoda barat hefzeshoon kone....khaste nabashi dooste man...boos