کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

ما برگشتیم با یه خبر جدید

سلام .ما با وقفه ای نسبتا طولانی برگشتیم .اینکه نبودیم دلیل دارد .کیارش همچنان به پیش دبستانی می رود و سرشار از شور است .تقریبا کتاب الفباشون تموم شده و این هفته جشن الفبا دارن .خودش از این بابت خیلی خوشحاله ومی گه من دیگه می تونم بخونم وسواد دارم .خوشحالم که کیارش از این یادگیری خوشحاله.واما خبر جدید ما در پست بعدی....
16 آذر 1392

;کیارش وسوادآموزی

کیارش این روزها به پیش دبستانی می رود. کیارش به زبان خودش این روزها این کاراها رو انجام می ده:کیارش خیلی پسر خوبیه .کمک مامانش می ده .از خداتشکر می کنه.مدرسه میره .تو مدرسه گریه نمی کنه. پسر خوبی شده.وقتی مامانش می ره سرکار مامانشو نمی خواد.آروم آروم راه میرم .بدوبدو نمی کنم. خلاصه اینکه کیارش صبح ها ساعت 7:15 صبح میره وساعت 12:30 وبعدازظهر ها هم ساعت 12:00 می ره وساعن 17:30 خونه هست .البته با سرویس .کیارش  داره سواد یاد می گیره .خانم معلمشون با خمیر بازی داره حروف الفبا یادشون می ده .وقتی امشب کیارش برام با خمیر آو ب رو نوشت خیلی خوشحال شدم .اینم عکسهاش ...
23 مهر 1392

جشن ورود به مدرسه

روز 30شهریور جشن ورود به مدرسه کیارش برگزار شد .منم با خوشحالی صبح بیدار شدم ولباسهای فرم مدرسه کیارش رو پوشیدم و مصمم تر از همیشه همرا کیارش سوار ماشین شدیم ورفتیم تا اولین روز مدرسه را باهم ججشن بگیریم .به خاطر وجود بنیامین پسر دوست خوبم زهره کیارش از رفتن به مدرسه خوشحال بود .توی خیابون کیارش وبنیامین دست در دست هم راه می رفتند ورهگذران لبخندی می زدند .شاید یاد اولین روز مدرسه شان افتاده بودند .یادش بخیر .....واما عکس های کیارش ...
31 شهريور 1392

26شهریور

عکس های  کیارش در عروسی شیما .البته توی جشن عروسی که اینقد سرم شلوغ بود وکیارش در حال بازیگوشی که نتونستم ازش عکس بگیرم .این عکس ها متعلق به ججشن حنابندونه .   ...
31 شهريور 1392

بوی ماه مهر

سلام ما برگشتیم .از خاله نسترن ومامان محمدرضا که جویای احوالمون بودن خیلی ممنونم. این مدت خیلی سرمون شلوغه .خریدهای ماه مهر وعروسی شیما دختر عمه کیارش کارهایی که این روزها ما رو درگیر کرده . اولین برگ پاییزی افتاداز شاخه درخت. پاییز نزدیک است .اندکی از مهر پیداست وهمین مهر،مهر را مهربان می کند .بوی کاغذ ،بوی لباس نوی مدرسه ،وروزهایی که ما به دفتر خاطراتمان سپردیم همه می گویند پاییز می آید.کیارش کوچولوی من می خواهد اولین گامهایش را به پاییز بسپارد.جشن باشکوهی است برای آغاز ومن چقدر پر از شورم .حالا که اولین کیف مدرسه کودکم را بر دوشش می گذارم  وآرزوهای من پرواز می کند تا دوردست ها ،تا آنجا که کودکم در کسوت مردی گامهایش را بلندتر از امر...
24 شهريور 1392

روزهای کیارش به زبان خودش

کیارش داره به حرف آبیه گوش می ده .(آبیه ماجرای فرشته ایه که به کیارش می گه کارهای خوب انجام بده).الان داشتم حیوون بازی وآجر بازی می کردم .برای حیوونام خونه درست کردم .برای سید هم خونه ساختم .بزرگ بشم می خوام خونه ساز بشم .با ماشین چیزامو ریختم بعد جمعشون کردم .دیگه هیچی .می خوام برم مهدکودک .با بچه ها بازی کنم.اسم دوستام ابوالفضل ،کیانا،امیرحسین .آرشام پسر بدیه همش زدن می کنه.الان می خوام کامپیوتر بازی کنم .
22 تير 1392

کیارش وشعبده بازی

امروز صبح که از خواب بیدار شدم  کیارش اومد وگفت مامان می خوام برات شعبده بازی کنم .یه دستمال کاغذی اورد و جلوی من گرفت .یکدفعه اونو از هم باز کرد وگفت حالا شد دوتا. اینم شعبده بازی پسر شعبده باز من .کلی خندیدم . ...
22 تير 1392

کیارش وپیش دبستانی

سلام ما برگشتیم .نمی دونم به خاطر هوای گرم تابستونه یا تنبلی مامان آذر که وبلاگ کیارش رو آپدییت نکردم .به هر صورت ما اومدیم .کیارش رو هفته گذشته تو پیش دبستانی سما ثبت نام کردم .اینکه کیارش می خواد وارد جایی بشه که شکل مدرسه داره ودیگه از حالت مهدودک خارج می شه براش جالب وهیجان انگیز بود .اول قبول نمی کرد ببرشم تا اینکه پسر یکی از دوستام به اسم بنیامین هم اونجا اومد وکیارش راضی شد . برای من هم خیلی جالبه که کیارش بزرگ شده و می خواد بره مدرسه .خیلی خوشحالم بزرگ مرد کوچولوی من . ...
22 تير 1392

روزپدر

دستان پدرم  محکم ترین ستون دنیاست .تکیه گاه مهربانم سبز باشی وپایدار.  پدر عزیزم وهمسر مهربونم روزتون مبارک . ...
3 خرداد 1392