کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

رفتن به مشهد

هفته گذشته قسمت شد و ما به مشهد رفتیم .مشهد فوق العاده شلوغ بود.کیارش برای اولین بار بود که به مشهد میرفت .روز اول که رسیدیم رفتیم زیارت حرم امام رضا (ع).کیارش همراه باباش از قسمت مردونه وارد شد و ما از قسمت زنونه که به دلیل شلوغی من اضلا نتونستم تا ضریح برم .و اما مشاهدات کیارش از زبان خودش: مردم حمله میکردن به قبر امام رضا و دوباره میخواستن اونو بکشن .مامان چرا مردم حمله میکنن و همدیگه رو هل میدن .اونا باید دعا بخونن نه اینکه حمله کنن .واقعا حرف درست رو باید از زبون بچه شنید. خلاصه روزای بعد هم به مجتمع های تجاری و طرقبه رفتیم .در کل سفر کوتاه و مفیدی بود. ...
20 شهريور 1394

چند تاعکس

اینم چند تاعکس که تازه پیداشون کردم کیارش کنار مناره آجری باستانی خرم آباد کیارش کنار ذرخت بلوط کیارش بالای کمد دیواری ...
20 مرداد 1394

علاقه های کیارش از زبان خودش

من می خواهم در آینده باستان شناس بشم .فسیل صدف پیدا کردم .بابام هم برام فسیل گل پیدا کرد.من کتاب بابامو گرفتم . کتاب بابام در مورد سکه های قدیمی است .من آلبوم سکه های قدیمی خارجی دارم .من و بابام فسیل حلزون هم داریم .دلم میخواد چراغ جادو داشته باشم ولی حیف که وجود نداره.من با مامان دبلنا بازی می کنم و همیشه می برمش.من کلاس بدمینتون میرم ولی شاید یک هفته دیگه بریم مسابقه.کلاس چرتکه میرم و عددهای سخت یاد می گیرم.
20 مرداد 1394

بدون عنوان

این روزها اینقدر سرم شلوغه که دیگه وقت ندارم خاطرات کیارش و اینوش رو ثبت کنم. واقعا دو تا بچه داشتن خیلی با یه بچه فرق میکنه .دوبچه مساویه با دوبرابر انرژی.....
26 آذر 1393

کیارش وخواهرش

می خوام از روزی که آینوش متولد شد بنویسم و احساسات پاک کیارش .روزی که رفتم بیمارستان برای تشکیل پرونده ازم خواستن که شب ساعت 10 برگردم وشب قبل از سزارین توی بیمارستان بمونم .اما من نمی خواستم کیارش رو برای دوشب تنها بذارم.وقتی میخواستم برم کیارش اومد جلو وگفت مامان برمی گردی ؟ قلبم به اندازه تمام تنهایی کیارش گرفت .تو راه گریه کردم و از کسیولین بخش خواستم اجازه بدن برگردم و برگشتم وتا صبح پیش کیارش خوابیدم .دلهره واضطراب برای سزارین باعث شد تا صبح نخوابم ودقیقه ها رو بشمارم تا صبح بشه .راهی بیمارستان شدم و عمل سزارین رو انجام دادم و به مدت یک شب بستری شدم .کیارش اون روز و اون شب پیش عمه اش و طاها واونا زحمت کشیده وسرگرمش کردن. فردای اون روز...
7 مهر 1393

ما برگشتیم

پس از یک وقفه نسبتا طولانی ما برگشتیم .بزرگ کردن بچه ها و مراقبت از اونها واقعا وقتمو میگیره ودیگه فرصت ندارم وبلاگ کیارش رو به روز کنم .آینوش دختر قشنگم الان چها رماهشه و کیارش کلاس اولی شده .اینم چند تاعکس : عکس های آینوش در دوماهگی کیارش و پارسا برادرزاده ام کیارش و بنیامین روز 31 شهریور جشن شکوفه ها آینوش در جشن شکوفه ها ...
7 مهر 1393